مضاف الیه – نحو مقدماتی
مضاف الیه: آن عبارت است از اینکه، به آن چیزی را به واسطه حرف جرّی که مقدر است ولی مقصود است، نسبت دهند. و از بین کلمات، اضافه شدن ضمایر، اسماء اشاره، اسماء استفهام، اسماء شرط و موصولات به استثناء ایُّ در سه مورد آخِر، ممتنع است.
و بعضی از اسماء اضافه شدنشان واجب است و آنها بر دوگونه اند:
1-یا باید به جمله اضافه شوند مانند کلمات اذ، حیثُ، اذا
2-یا به مفرد؛ که به دو دسته تقسیم میشود:
أ) آنکه هم به اسم ظاهر و هم به ضمیر اضافه میشود همچون کلمات کلا، کلتا، عند، لدی، سوی
ب) آنکه تنها به اسم ظاهر اضافه میگردد مانند اولوا، ذو، فروعات این دو.
تکمیل:
واجب است مضاف از تنوین و دو نون تثنیه و جمع و ملحقات این دو خالی و برهنه باشد پس اضافه اگر از قبیل اضافه وصف به معمولش باشد به آن لفظیه گفته و غیر از تخفیف در لفظ افاده امر دیگری نمیکند.
و در غیر این صورت اضافه معنویه بوده و علاوه بر افاده تخفیف در لفظ، مضاف در صورتیکه مضاف به معرفه باشد از آن تعریف، و به فرض اینکه مضاف الیه نکره باشد تخصیص را از آن کسب و استفاده مینماید.
شیخ در این مثال، مضاف الیه را ذکر کرده که نظر خود را بگوید که فقط به اینها اضافه میشود.
اسماء ممتنع الاضافة:
1-ضمایر
2-اسماء اشاره
3-اسماء استفهام
4-اسماء شرط
5-موصولات
توجه: استثناء از موارد 3و4و5، لفظ «اَیُّ» است.
اسماء واجب الاضافه:
1-واجب الاضافه الی الجمله
الف)اذا: اذا جاء زیدٌ جئتُ
ب)حَیثُ: ضربتک حیثُ جاء زیدٌ (میزنم تو را هنگامی که زید آمد)
ج)اذ: ضربتک اذ کنتَ غیرَ مؤدبٍ (میزنمت برای اینکه بی ادبی)
2-واجب الاضافه الی المفرد
الف) هم اسم ظاهر و هم ضمیر:
-کلا
-کلتا
-عند
-لَدا
-سِوا
ب) فقط اسم ظاهر
– اُولو و فرعش(اولات که جمع مؤنث است)
– ذو و فروعش (ذَوا (مثنی مذکر) ذَووا(جمع مذکر) ذات(مفرد مؤنث) ذَواتا(مثنی مؤنث(دوات(جمع مؤنث)
سؤال: این کدام نوع ذو است؟ ذو اسماء سته؟ ذو اسماء اشاره و ذو اسماء موصول؟
پاسخ: ذو اسماء سته میتواند باشد و ذو اسم موصول قبیله ابن تمیم هم میتواند باشد.
ج) فقط ضمیر
– وحده(فقط به ضمیر مفرد غایب اضافه میشود علی المشهور)
– لبیک(فقط به کاف اضافه میشود) و اخواتش(هنانیک، دوالیک، سَعدیک، حَذاذیک، هجاجیک)
قاعده: گاهی اوقات
1-مضاف مؤنث از مضاف الیه مذکر کسب تذکیر میکند
2-مضاف مذکر از مضاف الیه مؤنث کسب تأنیث میکند
شرط هر دو این است که : با حذف مضاف، معنای کلام تغییر نکند.
مثال: اِنارة(مبتدا) العقلِ(مضاف الیه) مکسوفٌ(خبر و نائب فاعلش هو مستتر که مرجعش اناره است) بطوع هوی(مضاف الیه) (نورانیت عقل از بین میرود به سبب تبعیت از هوا و هوس)
طبق قاعده تطابق خبر مشتق باید مکسوفه باشد و در این حالت اناره از مضاف الیه اش که العقل است کسب تذکیر کرده است و خبرش هم مذکر آمده است.
شرط: اگر اناره را حذف کنیم تفاوتی ایجاد نمیشود زیرا در حالت حذف، حذف نورانیت را به خود عقل نسبت میدهیم.
مثال: شَرِقَت صدرُ القناةِ من الدم(میدرخشد سر نیزه به خاطر خونی که نیزه به آن آلوده شده است)
شاهد در صدر است که باید تطابق با شرقت داشته باشد و بنابراین صدر مؤنث باشد اما مذکر است و علت آن این است که صدر از همین قاعده از القناة که مضاف الیه اش است کسب تأنیث کرده و فعلش مؤنث میآید.
کنترل شرط: چه بگوییم که نیزه میدرخشد به خاطر خون و چه بگوییم خود نیزه میدرخشد بنابراین حذف مضاف تغییری در معنا ایجاد نمیشود و میتواند کسب تأنیث کند.
به خلاف: قامت غلامُ هندٍ این غلط است زیرا اگر مضاف حذف شود معنای کلام تغییر میکند.