اگر طلبه در وقت گرفتن شهریه دلش بخواهد چندین برابر باشد و گله کند، اما در وقت درس و تبلیغ، کوتاهی کند، مصداق «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» است. یا اینکه معلم دلش میخواهد کم کار کند، اما خیلی حقوق بگیرد. مثلا اگر زمزمه شود که سه روز تعطیل است، چه خوشحالیها و مهیا شدن برای مسافرت است، اما در وقتی که سر کارش میرود، چه کمکاریها و بیکاریها و بدکاریها دارد. همۀ اینها مصداق این آیۀ شریفه هستند.
یکی از بزرگترین گناهان مورد ابتلا در جامعه امروزی مسئله حق الناس است که در این راستا، سلسله دروس اخلاق شنیدنی و خواندنی حضرت آیت الله مظاهری در شماره های مختلف تقدیم نگاه شما خوبان خواهد شد.
جلسۀ نهم: کمفروشی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
الحمدلله ربّ العالمین والصلاة والسّلام علی خیر خلقه أشرف بریته ابوالقاسم محمّد صلی الله علیه و علی آله الطیّبین الطاهرین و عَلی جمیع الانبیاء وَالمُرسَلین سیّما بقیة الله فی الأرضین و لَعنة الله عَلی اعدائهم أجمعین.
بحث این ماه ما دربارۀ حقّالنّاس بود و مقداری دربارهاش صحبت کردم. بحث این جلسه که از نظر قرآن بحث فوقالعاده مهمی است، کمفروشی است؛ بهمعنای زیاد گرفتن یا کم دادن در تجارت.
قرآن در این باره خیلی داغ صحبت کرده و فرموده است: وای به کمفروش و وای به کسی در وقتی که میفروشد کم میدهد و در وقتی که میگیرد زیاد میگیرد. آیا گمان ندارد که معادی در کار است؟ که اگر این گمان برایش باشد، کم نمیدهد و زیاد نمیگیرد.
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ، وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ، الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ، أَلا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ، لِیَوْمٍ عَظیمٍ»[۱]
کلمۀ «ویل» در قرآن کم آمده و دو معنا دارد؛ یک معنایش همین است که بعضی اوقات ما به کسی که خیلی بد است میگوییم وای به تو. یک معنایش هم که در روایات فرمودهاند، ویل چاهی در جهنم است. [۲] آدم کمفروش و زیاد بگیر را علاوه بر اینکه در جهنم میبرند، جای او در آن چاهی است که به نام ویل است. احتمالش هم برای کسی که العیاذبالله در معاملات کم میدهد یا زیاد میگیرد، کمرشکن است. باید توبۀ جدی کند و اصلاً از حرف زدنش باید دق کند و بمیرد.
یعنی یقین هم نمیخواهد، بلکه مظنّۀ به قیامت نیروی کنترل کننده است و کسی که کم میدهد و زیاد میگیرد، معلوم میشود اصلا عقیدهای به معاد ندارد. اعتقاد به معادش هم حرف است و واقعیت نیست. به قول قرآن کریم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلی حَرْف»[۳]
آقا امام حسین«سلاماللهعلیه» میفرمایند: غالب مردم چنیناند و ایمانشان حرفی است و در امتحانها گیر میافتند: «إِنَّ النَّاسَ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیَّانُونَ»[۴]
قرآن میفرماید کسی که کم میدهد و زیاد میگیرد، واقعا به معاد ایمان ندارد. اگر به معاد ایمان داشت، از اینگونه کارهای زشت نمیکرد، اگر به معاد ایمان داشت، حقّالنّاس نمیکرد. میدانست که حقّالنّاس مشکل است و خدا به جای اینکه از او بگذرد، میگوید در جهنم و در چاهی از چاههای جهنّم زندانت میکنم و وای به تو.
کمفروشی یا زیاد گرفتن منقسم میشود به اقسامی؛ یک قسمت اینکه کسی به قول عوام، دستش کج است. با ترازو یا متر یا سایر وسایل اندازهگیری کم میدهد، اما زیاد میگیرد. این همیشه بوده و الان هم هست و برکت هم ندارد و از کسانی که کسبشان بیبرکت است و از کسانی که مالشان برکت برای اولادشان ندارد، همین کمفروشها یا زیاد بگیرها هستند. مثلاً میخواهد بازار سیاه درست کند و پولی به جیب بزند و قیمت را بالا میبرد و بالاخره زیاد میگیرد، در حالی که حقش زیاد گرفتن نیست. یا میخواهد در سر جنس بزند و بازار را خراب کند و بالاخره در سر جنس میزند تا ضرر به دیگری بزند و خودش با قیمت کم بخرد و به قیمت زیاد به دیگری بدهد.
این قسم اول کمفروشی است که همیشه بوده و هست و مسلمانهای واقعی جداً از این اجتناب میکنند. غزالی در احیاء العلوم، دربارۀ یک تاجر حسابی و واقعی مینویسد طرف حساب او از شهر دیگری به او نامه نوشت که شکر امسال ترقی میکند، برای اینکه سرما نیشکرها را زده است. پس تا میتوانی شکر بخر. آن تاجر افتاد در بازار و شکر فراوانی خرید و خوشحال شد. به قیمت روز خرید و کلاه سر کسی نگذاشت و به حسب ظاهر کمفروشی و زیاد گرفتن نبوده است. اما در شب وقتی خوابید، سوسوی وجدان او را اذیت کرد و گفت دیدی بازار سیاه درست کردی و مردم را فریب دادی و دیدی شکر را به قیمت کمتر خریدی و دینت را دادی برای اینکه پول جمع کنی! بالاخره دین او که قرآن میفرماید اگر مظنّه و گمانش هم باشد کسی کمفروشی نمیکند، نگذاشت این تاجر به خواب رود.
خوشا به حال کسانی که دین دارند، خوشا به حال کسانی که سوسوی وجدان دارند و آن سوسوی وجدان نمیگذارد گناه کنند و حقّالنّاس کنند. خوشا به حال کسانی که فطرت و عقل بیدار دارند و وجدان اخلاقی حاکم بر خودشان دارند. این سه پیامبر درون را همه داریم و پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» اسم اینها را پیامبر درون گذاشتهاند. فطرت و عقل و وجدان اخلاقی ما میتوانند هدایتگر ما باشند، به شرط اینکه ما حرف آنها را بشنویم. اگر کسی وجدان اخلاقیاش بر او حاکم باشد و عقلش حاکم بر او باشد و فطرتش که مجسمۀ توحید است بر او حاکم باشد و پیامبرهای برون حاکم بر او باشند، معنا ندارد که حقّالنّاس کند، معنا ندارد که گناه کند.
لذا غزالی در احیاء مینویسد وجدان اخلاقی او اجازه نداد بخوابد. فردا صبح نزد رفقایش رفت و عذرخواهی کرد که من شما را فریب دادم و باید میگفتم شکر امسال گران میشود. ولو من به قیمت روز از شما خریدم، ولی فریب بوده است. همۀ آنها هم از دستش راضی شدند و معامله را فسخ نکردند. گفتند از تو تشکر میکنیم که به ما گوشزد کردی که فریب نخوریم و مواظب تجارتمان باشیم. همه از دست او راضی شدند، اما وجدان اخلاقی از دست او راضی نشد. دوباره شب دوم خوابش نبرد و ضربان وجدان اخلاقی یکی پس از دیگری روی گردهاش بود که بالاخره این استفادۀ تو واقعاً فریب بود. بعد دربارۀ رشوه و ربا انشاء الله صحبت میکنم که وجدان اخلاقی راضی به این کلاه شرعیها نیست و شارع مقدس هم راضی نیست. لذا وجدان اخلاقی باز اجازه نداد که او بخوابد. فردا افتاد در بازار و گفت شما را به خدا قسم معامله را فسخ کنید، برای اینکه اعصاب من راحت شود. برای اینکه ضربان وجدان اخلاقی از من برداشته شود. مسلمان باید صاف باشد، باید با حقیقت باشد. اگر بخواهد زیاد بگیرد یا کم بدهد، ولو با کلاه شرعی، ولو با فریب دادن مسلمانها، ولو به حسب ظاهر هم درست باشد، اما اگر واقعاً فریب باشد، این مال برکت ندارد، این مال خیر ندارد.
زمانی در اصفهان گرانی و قحطی به قدری سخت شده، که مردم فوج فوج مردهاند. در آن زمان شخصی گندم داشته است. نانواها جمع شدهاند و به او التماس کردهاند که گندمهایت را به نرخ روز بده تا ما نان بپزیم و به مردم بدهیم. کسی که در آن جلسه بوده، نقل کرده بود که آن شخص گفته است گندمها را چند میخرید؟ گفته بودند: به نرخ روز میخریم. اما او گفته بود: برو بالا و بالاخره هر قیمتی پیشنهاد داده بودند، باز هم گفته بود: برو بالاتر؛ و حاضر نشده بود گندمها را بدهد تا نان بپزند و به مردم بدهند. گرانی تمام شده بود و این هم سود حسابی از این گندمها برده بود. طولی نکشیده بود که پایش درد گرفته بود. دکتر در اینجا نبوده و از تهران و از خارج آمدند و برایش شورا گرفتند و آن آقا که در مجلس بوده، میگفت: همه گفتند این پا را باید برید. این شخص وحشت زده شد و دست را روی قوزک پا گذاشت و گفت: از اینجا میبرید؟ گفتند: برو بالاتر و همینطور ادامه دادند تا رسید به ران پا که دکتر خارجی به مترجم گفت: به او بگو راحت باش همۀ پا باید بریده شود. بالاخره پولها خرج شد و این هم به درک واصل شد. پولی که از این راه بیاید، در همین راهها باید مصرف شود. ما زیاد دیدهایم افراد کمفروش و فریبکار، پولدار میشوند، اما این پول نه تنها برای خودشان، بلکه برای اولادشان هم هیچ نتیجهای ندارد.
شخصی میگفت: دردی در کربلا آمده بود که دارویش آبلیمو بود. یک نفر که آبلیمو فروش بود، در آن زمان حسابی پولدار شد. بعد از اینکه آن مرض رفت، آبلیمو فروش بیماری صعبالعلاجی گرفت که همۀ پولها را خرج آن کرد. میگوید: من رفتم بالای سرش و دیدم که او به پسرش گفت: فقط این کاسه مانده است. برو این کاسه را بفروش و فلان دارو را بگیر، یا میمیرم یا خوب میشوم. وقتی پسرش رفت، به من گفت که من آبلیمو فروش بودم و وقتی دیدم خوب میخرند، نه تنها آب، بلکه بنا کردم آب کاه در آبلیمو بریزم. به جای آبلیمو، آب کاه به مردم دادم. این حالت برایم جلو آمده که هنوز نمرده، مالم را صرف مرضم کردم و فقط این کاسه مانده است. میگوید فردای آن روز هم این شخص مرده بود.
در جلسات قبل مکرّر بیان شد که حقّالنّاس برکت ندارد و در همین دنیا دست و پا پیچ انسان میشود. قرآن کریم میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّما بَغْیُکُمْ عَلی أَنْفُسِکُمْ مَتاعَ الْحَیاةِ الدُّنْیا»[۵]
ظلم شما در همین دنیا دست و پاپیچ شما میشود. خیال نمیکنم بشود کسی را پیدا کرد که حقّالنّاس داشته باشد و اولادش به جایی رسیده باشند؛ یک اختلاف در ورثه میافتد، علاوه بر اینکه با هم دشمن میشوند، مال هم نابود میگردد. در روز قیامت جواب این اختلاف و جواب ورثه را نیز باید بدهد. گناه بزرگ است و چاه در جهنّم، در انتظار کسی است که کم بدهد یا زیاد بگیرد. حال یک دفعه ترازو یا مترش خراب است، یک دفعه اینطور تقلبها و حقهبازیها عمدی است و بالاخره کم فروش یا زیادبگیر است.
قسمت دوم در کمفروشی اینست که یک اداری کمکاری کند، اما دلش بخواهد حقوقش همیشه زیاد شود. وقتی نوبت حقوق میرسد، اعتراض میکند که چرا حقوق ما را زیاد نمیکنند، اما وقتی به کار برسد، کمکار و بدکار و بیکار است. این بدتر از قسم اول است.
«وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ، الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ»[۶]
اداری اگر حقوق میخواهد، چرا به اندازۀ حقوقش کار نمیکند؟ چرا کمکاری و بیکاری و بدکاری میکند؟ کمکاری و بدکاری و بیکاری و جواب بیمعنی دادن به مردم و بیمحلی به ارباب رجوع، مصداق این آیۀ شریفه است.
اگر بدتر از کاسب کمفروش نباشد، کمتر هم نیست. همچنین بنا و کارگر و معمار و نظایر آن، میخواهد برای مردم خانه بسازد، اما با سرهم بندی خانۀ مردم را از بین میبرد. در وقت کار کردن خانۀ مردم را از بین میبرد، اما در وقت گرفتن پول، چه منّتها میگذارد و پول زیاد میخواهد. این اگر از کاسب کمفروش و زیادبگیر بدتر نباشد، مسلّم کمتر هم نیست. همینطور که مفسّرین عالیقدر نیز فرمودهاند، این آیۀ شریفه مختص به کاسبها نیست، بلکه هرکه در کارش کم کار کند و در وقت گرفتن زیاد بگیرد، مصداق این آیۀ شریفه است. حتی برسد به معلم و طلبهای که قبلاً گفتم.
اگر طلبه در وقت گرفتن شهریه دلش بخواهد چندین برابر باشد و گله کند، اما در وقت درس و تبلیغ، کوتاهی کند، مصداق «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» است. یا اینکه معلم دلش میخواهد کم کار کند، اما خیلی حقوق بگیرد. مثلا اگر زمزمه شود که سه روز تعطیل است، چه خوشحالیها و مهیا شدن برای مسافرت است، اما در وقتی که سر کارش میرود، چه کمکاریها و بیکاریها و بدکاریها دارد. همۀ اینها مصداق این آیۀ شریفه هستند.
قسم سوم راجع به خانواده است. مرد اگر میتواند باید زن و بچهاش را در رفاه و آسایش بگذارد و هرچه زن و بچه را بیشتر در رفاه و آسایش بگذارد، تا آنجا که تجملگرایی نباشد، عالیست و خشنودی خداست.
کار کردن برای زن و بچه که زن و بچه در رفاه وآسایش باشند، جبهه است. امام صادق«سلاماللهعلیه» فرمودهاند: «الْکَادُّ عَلَی عِیَالِهِ کَالْمُجَاهِدِ فِی سَبِیلِ اللَّهِ»[۷]؛ کسی که کار و تلاش و کوشش کند، برای اینکه زن و بچه در رفاه باشند، مثل خط مقدم جبهه است. حال اگر کسی بتواند زن و بچهاش را در رفاه بگذارد، اما بدرفتاری کند، بخیل باشد، زن و بچه را در مضیقه بگذارد و نفقه ندهد یا کم بدهد، مصداق «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» است.
خرجی زن و بچه فقط این نیست که نانی به اینها بدهد و بالاخره زندگی بخور و نمیری داشته باشند، بلکه این در وقتی است که شوهر در مضیقه باشد. اما شوهری که پول دارد و بخیل است و پول صرف زن و بچه نمیکند، یا آدم بد و بیادبی است و پولهایش را صرف سیگارش میکند و العیاذبالله صرف مواد مخدرش میکند، این مصداق همین آیۀ «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» است که باید برود در آن چاه جهنّم، برای اینکه از زن و بچه کم گذاشته و صرف خود بدبختش کرده و سیگار و موادمخدر و جلسات عیش و نوش و امثال اینها گرفته است.
همچنین خانم باید شوهردار و بچهدار باشد. زنی که شوهرداری نمیکند، علاوه بر اینکه ناشزه است و حق نفقه ندارد، گناهش خیلی بزرگ است. این کمکاری در خانه است. شوهرداری نکردن بالاترین گناه برای این زن است. مگر میشود زنی شوهرداری نکند؟ علاوه بر اینکه گناه بزرگ است، مصداق همین «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ» است. همه جا راجع به شوهرش نق نق میکند، درحالی که خودش شوهردار نیست. هرچه این شوهر بیاورد باز کم است، اما این خانم نمیتواند شوهرداری کند و شوهر را راضی کند.
همچنین بچهها حق به ما دارند. حق تربیت دارند و پدر و مادر باید آنها را تربیت کنند. خانم باید مواظب بچهها باشد تا این بچهها که بزرگ شدند، دین و حجاب و عفاف داشته باشند و وقتی بزرگ شدند حیا داشته باشند و به راستی یک پسر یا دختر شایسته باشند. اما اگر خانم یا آقا در خانه کمکاری کردند و به فکر خودشان بودند و به فکر بچههایشان نبودند، خیلی گرفتاری دارد.
پیغمبر اکرم«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» از جایی رد میشدند و گروهی از بچهها را دیدند. فرمودند: وای به بچههای آخرالزمان از دست پدر و مادرهایشان. گفتند: یا رسول الله پدر و مادرهایشان مشرکند؟ فرمودند نه، آنها مؤمن هستند، اما به فکر دنیای بچهها هستند و به فکر آخرت آنان نیستند. [۸] یعنی نمیدانند این پسر و دختر با چه کسی رابطه دارند و موبایلی که در اختیار آنهاست به چه کسی پیامک میدهند؟ اگر مادر و پدر بیتفاوت باشند و آنها عشقبازی کنند.
پیامبر«صلیاللهعلیهوآلهوسلّم» میفرمایند: وای به این پسر و دختر؛ و وای به پدر و مادر آنها که در اثر کوتاهی در تربیت دینی در چاه جهنّم هستند. مگر میشود همینطور دختر و پسر را رها کنیم؟ کمکاری در تربیت، کمکاری در زنداری، کمکاری در شوهرداری، مصداق کم فروشی است و بالاخره همه در خانواده مسئولیت دارند. کتابهایی در این باره نوشته شده و پدر و مادر باید این کتابها را مطالعه کنند و در مقابل بچهها بخوانند و بچهها را تربیت کنند.
کمکاری و بیتفاوتی و بیعلاقگی انسان را میرساند به آنجا که مصداق «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ، الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَی النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ، وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ» شود. بنابراین وظیفه سنگین است و ما اگر بیتفاوت باشیم، لااقل باید بدانیم که وظیفه سنگین است. باید شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه باشد. این شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه اگر در خانواده مراعات شود، اگر این شناخت وظیفه و عمل کردن به وظیفه در اجتماع و در دولت و ملّت عمل شود، ما فساد اخلاقی نداریم و خود به خود فساد اخلاقی میرود. البته گناهکار گناه میکند و ما بیتفاوتی میکنیم و وای به ما و هرکه در این رابطه کوتاهی و کم فروشی کند، در چاه جهنّم است.
—————–
پی نوشت ها:
[۱]. المطففین، ۵-۱: «به نام خداوند رحمت گر مهربان وای بر کمفروشان، که چون از مردم پیمانه ستانند، تمام ستانند و چون برای آنان پیمانه یا وزن کنند، به ایشان کم دهند. مگر آنان گمان نمیدارند که برانگیخته خواهند شد؟ [در] روزی بزرگ. »
[۲]. تفسیر القمی، ج۲، ص ۴۱۰
[۳]. الحج، ۱۱: «و از میان مردم کسی است که خدا را فقط بر یک حال [و بدون عمل] میپرستد. »
[۴] . تحفالعقول، ص ۲۴۵
[۵]. یونس، ۲۳: «ای مردم، سرکشی شما فقط به زیان خود شماست. [شما] بهره زندگی دنیا را [میطلبید].»
[۶]. المطففین، ۱ تا ۵: «وای بر کمفروشان، که چون از مردم پیمانه ستانند، تمام ستانند؛ و چون برای آنان پیمانه یا وزن کنند، به ایشان کم دهند. »
[۷]. الکافی، ج۵، ص ۸۸
[۸] . جامع الأخبار، ص ۱۰۶