با وجود سن کمش، انسانی الهی و خودساخته بود. یکی از اساتید محترم حوزه درباره این شهید گفت: «محمدعباس انسان عجیبی بود و حرف هایش خارج از محدوده سنی و رشد جسمی اش بود».
تولد و تحصیل
شهید محمدعباس سیف الدینی اهل کرمان و سال ۱۳۴۴ شمسی در یک خانواده متدین و قرآنی به دنیا آمده بود. پدر و پدربزرگش معلم قرآن بودند و او تربیتی اسلامی یافت. دوره راهنمایی را که می خواند، به حوزه علمیه علاقه نشان داد، ولی پدرش قبول شدن با نمرات عالی را شرط ورود به حوزه قرار داده بود.
در آغاز جوانی درس های حوزوی را در مدرسه کرمان آغاز کرد و فردی خوش استعداد و مورد توجه اساتیدش بود. احادیث زیادی را از حفظ بود و فضای حوزه، انقلاب درونی اش را شدت بخشید.
اخلاق اسلامی
برادرش می گوید: «نماز شب او ترک نمی شد و نماز اول وقت را به راحتی از دست نمی داد. شب های جمعه به کوه می رفت و در آن جا مناجات داشت». به مستحبات و مکروهات اهمیت می داد و تمام حرف هایش به خدا ختم می شد. مخفیانه عبادت و راز و نیاز داشت و سعی می کرد کسی متوجه کارهای عبادی اش نشود. غذایش ساده بود و در امر به معروف و نهی از منکر ترسی به خود راه نمی داد. سرزنش دیگران در تصمیم خوبش اثری نداشت.
شوخ طبعی شهید
خواهر شهید می گوید: «او بسیار شوخ طبع بود، به ما می گفت: شما آدم نیستید؛ چون شما فرزندان حوا هستید و آدم پدرتان است».
به هر کسی که می رسید، می گفت: کوچولو و اگر حرفی می زد، می گفت: مگر شما در برابر خداوند کوچک نیستید؟!
خاطره ای از شهید
یکی از دوستان شهید می گوید: گروهی در جبهه بودند که به مسائل دین و اخلاق کاری نداشتند، ولی محمدعباس با آنها خوب بود و فوتبال بازی می کرد و بعد آنها را به نماز جماعت می برد. وقتی از ارتباط او با آنها تذکری می شنید، می گفت: «امام خمینی(ره) فرمودند که این جوان های حزب اللهی بروند و جوان های دیگر را جذب کنند تا آنها جذب منافقین نشوند».
توجیه اش این بود که وظیفه ما ساختن است و لذا کسی که نیاز به کمک دارد را باید کمک کرد و شما به آنها کمک کنید.
پروازی از جنس شهادت
این طلبه وارسته و آینده ساز عاقبت در سال ۱۳۶۱ شمسی در عملیات خیبر و در جاده طلاییه آسمانی شد و به برادر شهیدش پیوست.
والسلام علی من اتبع الهدی