فرهنگی و اجتماعی

از زلزله کرمانشاه تا سیل جنوب/ این جهادگران همه جا هستند

امروز آغاز هفته‌ای متعلق به همگان است در هر قوم و مذهبی، با هر زبان و جنسیتی و در هر زمان و مکانی؛ آن‌ها در این مرز و بوم همواره هر جا نیاز بوده، همان جا حاضر شده و موثر بوده‌اند.

هفته بسیج جهادگرانامروز آغاز هفته‌ای متعلق به همگان است در هر قوم و مذهبی، با هر زبان و جنسیتی و در هر زمان و مکانی؛ آن‌ها در این مرز و بوم همواره هر جا نیاز بوده، همان جا حاضر شده و موثر بوده‌اند.

این‌ها و انقلاب…

ابتدا بازگردیم به قبل از انقلاب اسلامی، زمانی که رژیم طاغوت و شاهنشاهی در حال ظلم به ملت ایران بود، نهم شهریور ۵۷ مصادف بود با بیست و ششمین روز از ماه رمضان؛ در این روز بهروز یحیوی در جمع مردمی که پس از سخنرانی آیت الله مروج از مسجد میرزا علی اکبر خارج شده بودند، حضور داشت و مردم شعارگویان به سمت عالی قاپو می‌رفتند که با شلیک ماموران شهربانی، یحیوی به شهادت رسید.

چند روز پس از آن و در مهر ماه مدارس اردبیل به حالت نیمه تعطیل درآمد و دانش آموزان مدارس در کنار تعدادی از معلم‌های خود، اولین تظاهرات دانش آموزی را در خیابان‌های اردبیل به راه انداختند.

همان‌هایی که هر جا نیاز بوده است برای مردم و انقلابشان به میدان آمده‌اند و امروز می‌بینیم که ۴۷ شهید را در مسیر مبارزات مردمی علیه رژیم ستم شاهی و پیروزی انقلاب اسلامی، تقدیم آرمان‌های امام راحل و انقلاب اسلامی کرده است.

این‌ها و جنگ…

زمان می‌گذرد، انقلاب پیروز می‌شود و صدام تصمیم به حمله به مال و جان و ناموس ایرانیان و مسلمانان می‌گیرد، جنگ در جنوب و غرب کشور رخ می‌دهد اما بازهم همه آن‌هایی که احساس نیاز و تکلیف کرده‌اند، در میدان هستند از کل جغرافیای ایران اسلامی؛ اما در این میان نوجوانان اجازه حضور در میدان جنگ را ندارند.

مردی ۱۳ ساله علی‌رغم تلاش‌های بسیار اجازه حضور در جبهه را دریافت نمی‌کند، در یکی از روزهای سال ۶۲ مستقیم راهی تهران می‌شود؛ زمانی که حضرت آیت الله خامنه‌ای، رئیس جمهور ایران است. ایشان وقتی از ساختمان ریاست جمهوری خارج می‌شود، در مسیر حرکتش متوجه سر و صدایی می‌گردد.

یکی دائم فریاد می‌زند که «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم»؛ مرحمت خدمت حضرت آقا می‌رسد و می‌گوید: «آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند»! و حضرت‌آقا می‌فرمایند: «چرا پسرم؟»

او به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقا جان! حضرت قاسم(ع) ۱۳ ساله بود که امام حسین(ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم ۱۳ ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید ۱۳ ساله‌ها را نمی‌فرستیم، اگر رفتن ۱۳ ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟»

حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است» شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد.

حضرت‌آقا شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای…! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی(امام جمعه وقت تبریز) تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است، هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش، بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید»

حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن، پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن، سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و…

مرحمت داستان ما راهی جبهه‌های جنگ می‌شود، دقیقاً همان جایی که نیاز است؛ او عموماً جایی است که فرماندهش «آقا مهدی» آنجا است؛ مرحمت سرانجام ۲۱ اسفند ۶۳ در جزیره مجنون در عملیات بدر، میهمان سفره حضرت قاسم(ع) می‌شود.

اما مدتی قبل از شهادت مرحمت «آقا مهدی» دل‌ها و مردم ایران شهید می‌شود، فرماندهی که رهبر است نه رئیس؛ جلوتر از همه در میدان است و آخر از همه میدان را ترک می‌کند؛ اگر دیگران ابزار، وسیله یا غذایی داشته باشند لزوماً آقامهدی آن‌را ندارد اما اگر همگان از داشتن چیزی بهره‌مند نیستند یقیناً آقامهدی نیز از آن بهره‌مند نیست.

این مردان دو تن از شیردلانی هستند که دقیقاً درک کرده‌اند در آن زمان، در چه مکانی باشند؛ حالا زنان کجای این این ماجرا هستند، بله آن‌ها نیز در زمان و مکانی که پشت جبهه نام دارند، در تلاش برای حمایت و پشتیبانی از مردانشان قرار گرفته‌اند…

این‌ها و زلزله…

بگذارید برسیم به همین سال‌ها اخیر، پائیز سال ۹۶ زلزله‌ای کرمانشاه و ایران را عزادار می‌کند؛ دانشجویان دانشگاه پردیس علامه طباطبایی دانشگاه فرهنگیان اردبیل با گروه جهادی این دانشگاه به مناطق زلزله زده اعزام می‌شوند.

دانشجو معلمان جهادگر داوطلب، با حضور در مناطق زلزله‌زده به کمک زلزله‌زدگان می‌شتابند؛ هر کمکی نیاز باشد انجام می‌دهند تا این بتوانند باری از دوش مردم برای گذر از این مشکل بردارند.

این‌ها و سیل…

مدت کوتاهی پس از تحویل سال ۹۸ سیلی شمال، جنوب و البته غرب ایران را در برمی‌گیرد؛ مدیریت این بحران نیازمند همراهی مردم است بالاخص در زمانی که شاید مدیران و مسئولان اهتمام لازم را ندارند.

جوانانی از اردبیل و مشگین‌شهر دورهم جمع می‌شوند، دانشگاه، شغل و خانواده‌های خود را رها می‌‌کنند تا در میدان، دقیقاً همان‌جایی که نیاز است حاضر شوند؛ فراخوان می‌دهند و از خود مردم کمک می‌خواهند تا به این منطقه بروند.

مردم پای کار می‌آیند و با اهدای پول و اقلام آن‌ها را تجهیز می‌کنند تا راهی ۱۲۰۹ کیلومتر آن‌طرف‌تر و شهری به نام شادگان شوند؛ فرمانده این گروه جوان نقل می‌کند: وضعیت اصلاً مناسب نبود، امکانات بسیار اندک بود اما بچه‌ها دست از تلاش برنمی‌داشتند.

صبح روز دوم در روستاهایی از شادگان حاضر شدیم که تقریباً دیگر کار از کار گذشته بود، مردم همه شاکی بودند و به ما به چشم دولت نگاه می‌کردند، همراه نمی‌شدند؛ حتی بچه‌ها نیز روحیه خود را از دست داده بودند، آب همه جا را گرفته بود و ما در تلاش بودیم تا مناطق بعدی در امان باشند.

ظهر همان روز با وجود تمام سختی‌ها بچه‌ها با جان و دل تلاش می‌کردند، فردی آمد و مرا صدا کرد و اطلاعاتی راجع به این منطقه خواست؛ او را نمی‌شناختم، برای همین چیز زیادی دستش را نگرفت، تا اینکه فرماندهش آمد او را ابومهدی صدا می‌زدند آن موقع و در آن حجم از دغدغه و فکر اصلاً متوجه نشدم او کیست؟

با او صحبت کردم، کمی اطلاعات دادم؛ حتی گلایه نیز کردم به جد شاکی بودم؛ گفتم از دولت انتظار نداریم اما از شما چرا؟! این جا وضعیت اصلا مناسب نیست؛ مردم ناراحت هستند و به ما نگاه هم نمی‌کنند این وضعیت قرار است تا کی ادامه پیدا کند؟ اگر یک لودر داشتیم، ۲۰ خانه را نجات می‌دادیم؛ یا اگر یک قایق داشتیم وسایل همان ۲۰ خانه را نجات می‌دادیم.

همین طور صحبت می‌کردم، رو به فرماندار منطقه کردم و گفتم؛ بچه‌های ما حتی فرغون ندارند تا گونی‌ها را حمل کنند؛ این چه معنی می‌دهد؟ بچه‌های من فقط ۳۵ نفر هستند، همین‌ها هم دو گروه شده‌اند و الان دارند روی کولشان گونی جا به جا می‌کنند؛ من می‌دانم این کار با این سرعت کم فایده ندارد، آن‌ها هم می‌دانند اما نمی‌خواهند دست روی دست بگذارند.

خلاصه کمی حرف زدم یا بهتر بگویم دردم را فریاد زدم تا اینکه ابومهدی گفت، فقط چند ساعت صبر کنید، آن‌‌چه ما در توان داریم به این‌جا می‌رسد؛ فرماندار هم قول چند ماشین خاک را داد.

حوالی ۳ بعدازظهر بود که قایق و لودر رسید، قایق را دادیم به روستای که مثل جزیره وسط آب مانده بود و لودر را هم دادیم به روستای بالایی، خودمان نیاز داشتیم اما برای آن‌ها و گروه جهادی آن‌را روستا واجب‌تر بود؛ بچه‌های ما تا شب با همان ابزار قبلی یعنی دست و کول خود، کار را ادامه دادند.

آخرشب وقتی می‌خواستیم منطقه را ترک کنیم، اهالی که صبح به ما بی‌محلی می‌کردند، همان‌هایی که حق بیشتر از این رفتارها را با ما داشتند برایمان شربت آوردند؛ شربتی که طعم بی‌نظیری داشت و اسمش «مش مش» بود.

البته این روایت یک روز سخت ما بود، بچه‌ها در ۱۰ روز حضور در مناطق بیش از ۷ روستا را سیل‌بند زدند و در روز آخر نیز ۱ تریلی اقلام اهدایی مردم را پخش کردند تا شاید توانسته باشند کمی موثر قرار گیرند؛ دی ماه امسال وقتی سردار سلیمانی به شهادت رسید، تصویر ابومهدی را دوباره دیدم و فهمیدم او که بود.

این‌ها و کرونا

آن‌روزها گذشت تا اینکه اسفندماه سال ۹۸، ویروس منحوسی به نام کرونا کل دنیا را دربرگرفت و طبیعتاً کشور ما را نیز درگیر کرد؛ از همان روزهای ابتدایی بود که بازهم همان‌های که باید در صحنه حاضر می‌شدند، به میدان آمدند و با ضدعفونی معابر و اماکن عمومی به جنگ با کرونا رفتند.

برخی نیز سنگر دیگری از این جبهه را در دست داشتند؛ سنگر حمایت از اقشار محروم و ضعیف جامعه که با آمدن این ویروس و با این وضعیت اقتصادی کشور دچار مشکل شده بودند؛ آن‌ها مومنانه در صحنه خدمت حاضر شدند و با تهیه اقلام و بسته‌های غذایی و بهداشتی به یاری این اقشار رفتند و تا همین امروز نیز این اقدامات ادامه دارد.

این‌ها و دانش…

در میان این همه خبر تلخ این روزها که با وجود کرونا گریبان‌گیر جامعه شده بود، خبری شیرین و خوب مخابره شد؛ دکتر نورالدین قدیمی، عضو باشگاه پژوهشگران جوان و نخبگان دانشگاه آزاد اردبیل در رشته مهندسی برق و قدرت، در میان یک درصد برتر دانشمندان و نخبگان علمی جهان قرار گرفت؛ اون در حوزه علم و دانش پرچم ایران اسلامی را بالا برد.

قدیمی تا به امروز بیش از ۱۶۰ مقاله تخصصی منتشر کرده و ۲ مدال جهانی، ۶ ثبت اختراع و ۲۰ مقاله با میزان ارجاع‌دهی بسیار بالا دارد افتخاری بزرگی را برای اردبیل و برای ایرانمان به دست آورد.

این‌ها و عدالت‌…

بگذارید به موضوعی خاص اشاره کنم که قطعاً دیگر همه ایران داستان آن را شنیده‌اند، مسئله واگذاری کشت و صنعت مغان به موضوعی ملی بدل شد و خوشبختانه با تصمیم قوه قضائیه و نگاه ویژه آیت الله رئیسی، این گنج ملی به خود مردم بازگشت.

اما نکته مهم این است که چه کسانی این مطالبه و عدالت‌خواهی را آغاز کردند؟ بله، این مردان و زنان و دختران و پسران دغدغه‌مند جوان، دانشجو و فعالان رسانه‌ای بودند که دغدغه را شناختند، موقعیت را شناختند و تکلیف را فهمیدند تا آخر نیز آن را ادامه دادند؛ همان‌هایی که امروز هیچ اسمی از آن‌ها وجود ندارد اما آغازگر این مطالبه‌گری بودند.

این‌ها و درمان…

سامانه‌ای در این دوران کرونا معرفی شد تا داوطلبان حضور در بیمارستان‌ها برای کمک به کادر درمان در آن ثبت‌نام کنند و این صحنه را نیز خالی نگذارند؛ تا به امروز در سامانه «پای کاریم» بیش از ۱۴۵هزار ایرانی و ۱۲۷ اردبیلی در آن اسم نوشتند و به کار و تلاش و همراهی کادر درمان مشغول هستند.

حتماً شنیده‌اید که چند روز پیش سازمان اهدای خون ایران اعلام کرد که ذخایر بانک خون در وضعیت نامناسبی قرار گرفته است، و از مردم خواست تا اهدای خون کنند؛ بله جوانان پارس آبادی و جوانان اردبیلی جزو همان‌هایی بودند که سریعاً در صحنه حاضر شدند تا این مشکل را در حد توان رفع کنند؛ خوشبختانه دیروز نیز اعلام شد که وضعیت بانک‌های خون به حالت عادی خود بازگشت.

این‌ها = بسیج و بسیجی…

از افراد بسیاری در امور متخلفی با جنسیت و سن متفاوت و خصوصیات‌ آن‌ها سخن گفتیم که در عرصه‌هایی مهم و مورد نیاز حاضر شده و اقداماتی انجام داده بودند؛ اسمی از عنوان آن‌ها به میان نیاوردیم؛ بگذارید حالا که با خصوصیاتشان آن‌ها را یاد کردیم با فرموده حضرت آقا به این گزارش پایان داده و معرفی‌شان کنیم.

«هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، همان‌جا حاضر باشید؛ این می‌شود بسیجی… بسیج یعنی همین.» – حضرت آیت الله خامنه‌ای(مدظله العالی)

منبع
فارس نیوز
قرارگاه عمار حوزه علمیه منصوریه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

هجده + 3 =

دکمه بازگشت به بالا